سپندوار ز کف داده ام عنان ، بی تو
ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ
ز جام عیش لبی تر نکرد جان ، بی تو
چون آسمان مه آلوده ام ز تنگدلی
پر است سینه ام از اندوه گران ، بی تو
نسیم صبح نمی آورد ترانه شوق
سر بهار ندارند بلبلان ، بی تو
لب از حکایت شبهای تار می بندم
اگر امان دهدم چشم خونفشان ، بی تو
چو شمع کشته ندارم شراره ای به زبان
نمی زند سخنم آتشی به جان ، بی تو
از آن زمان که فروزان شدم ز پرتو عشق
چو ذرّه ام به تکاپوی جاودان ، بی تو
عقیق صبر به زیر زبان تشنه نهم
چو یادم آید از آن شکّرین دهان ، بی تو
گزار غم دل را مگر کنم چو «امین»
جدا ز خلق به محراب جمکران ، بی تو
بسم الله الرحمن الرحیم...
نوروز روز بسیار با عظمتی است بنیاد جشن نوروز به بیش ازسه هزارسال پیش بازمیگردد ونخستین باراین رسم نیکو را جم ،پسرطهمورث نهاد وجمشید پسرش آنراادامه داد بی گمان کهن ترین چشن تاریخ بشری نوروزاست ،نوروزچشن تولد زمین وزمان ،جهان وجهانیان است در دین مبین اسلام نیزاین روز،گرامی داشته شده است .
در ذاد المعاد از معلی بن خنیس که از خواص اصحاب امام صادق ( ع) بود روایت شده است که روز نوروز بر حضرت صادق (ع ) وارد شدم پس ایشان به من فرمود :
آیا این روز را میشناسی گفتم فدایت شوم این روزی است که فارسها آن راگرامی میدارند ودرآن روز به یکدیگر هدیه میدهند امام فرمود به بیت عتیق که درمکه است که این امر تفسیری دارد که آنرا برای تو بیان میکنم پس ایشان فرمود ای معلی، نوروز روزی است که خداوند از بندگان خویش عهد وپیمان گرفت که اورا عبادت کنند وبرایش شریکی قرار ندهند وبه فرستادگانش ایمان بیاورند ونیز اولین روزی است که خورشید درآن طلوع کرد وباد دراین روز برای اولین بار وزیدند وگلها نیز درهمین روز شکوفه زدند واین روزی است که کشتی نوح برکوه جودی قرارگرفت وهزاران نفررا که خداوند امر کرده بود بمیرید زنده کرد .
درنوروز بود که جبرئیل بر پیامبر نازل گشت ودراین روز بود که پیامبر اکرم حضرت علی ( ع) را بردوش خود گذاشتند تا بتها را بشکند وهمینطور حضرت ابراهیم (ع) دراین روز بتها را شکستند ودراین روز پیامبر به اصحاب خویش فرمان داد تا بااوبیعت کنند ودراین روز بودکه پیامبر حضرت علی را به وادی جن فرستادند تا از آنها بیعت بگیرند واین روزی است که مردم برای دومین بار با حضرت علی (ع) بیعت نمودند ودراین روز آنحضرت برخوارج پیروزشدند ودراین روز قائم ما مهدی بردجال غلبه میکند واورا برکناسه کوفه به دار می آویزد وما درنوروز هرسال منتظر فرج هستیم زیرا این روز از روزهای ما وشیعیان ما محسوب میشود .
از امام صادق همچنین روایت کرده اند که درنوروز خودرا شسته وبهترین وتمیز ترین لباسهای خود را بپوشید وخویش را آراسته کنید وبعد از خواندن نوافل ظهر وعصر چهار رکعت نماز بخوانید به این صورت که دررکعت اول بعد ازحمد ، ده مرتبه سوره قدر ودررکعت دوم بعد ازحمد ده مرتبه سوره کافرون ودررکعت سوم بعد ازحمد ده مرتبه سوره توحید ودررکعت چهارم بعد ازحمد ده مرتبه سوره معودتین ( ناس وفلق ) را خوانده و بعد از سلام سجده شکر بجای آوردید ( دعای بعد از آن صفحه دویست وپانزده کتاب چشمه رستگاری ) و دراین روزبسیار بگویید :
یا ذالجلال والاکرام.همچنبن دعای معروف یا مقلب القلوب والابصار ...
از علامه مجلسی درهنگام تحویل سال تاکید شده است ودراین زمینه آورده اند که این دعا را زیاد بخوانید ودربعضی نسخه ها ، سیصد وشصت وشش و دربعضی نسخه ها سیصد وشصت وپنج ، مرتبه وارد شده است(منظورخواندن این دعا به به تعداد روزهای سال است، ممکن سال کبیسه باشد)
از امیر المومنین علی (ع)حدیثی واردشده که فرمودند برای دفع تمام بیماریها وآفات به مدت یکسال باید که درنوروز(روز اول فروردین) هفت سین را با مشک وزعفران برظرف چینی سفید نوشته وسپس آنرابا گلاب ، شسته بنوشی تا انشاالله سال دیگر ازهربلا محفوظ باشی وهفت سین این است : سلام قولا من رب رحیم .سلام علی نوح فی العالمین .سلام علی ابراهیم .سلام علی موسی وهرون .سلام علی ال یاسین .سلام علیکم فدخلوها خالدین. سلام هی حتی مطلع الفج. (البته دربعضی نسخه ها بجای سلام علیکم طبتم فدخلوها خالدین آیه سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدا آمده است ) یکی ازبرجسته ترین ودل انگیز ترین آداب نوروزی گستردن سفره هفت سین است ودراین باره دانشمند بزرگ ما ابوریحان بیرونی میگوید" نوروزکه درنخستین روز از فرودین ماه است ازاین جهت نوروز نام کرده اند که پیشانی سال نو است دراین هنگام باید سفره ای انداخت ودرکنارآن با به جلوه درآوردن نشانه ها برای سال نویی که درپیش داریم با خویشتن خویش میثاقی دوباره ببندیم" .باید گفت که نزد بیشتر ملل وادیان وفرهنگ عدد هفت مقدس است ودرسفره نوروزی انتخاب این عدد بسیار قابل توجه است وعلت ماندگاری این سنت نیز همان رمزهای درونی آن است که به تاریخ وفرهنگ ودین مردم ایران پیوند دارد.دردین اسلام برای عدد هفت اهمیت قائل شده اند وبسیاری ازمفاهیم دینی ما با عدد هفت پیوند خورده است مثل هفت آسمان، هفت دورطواف ، هفت موضع نمازگزار و...، ایرانیان باستان نیز این عدد را با هفت امشا سپند یا هفت جاودانه مقدس ارتباط میدانند.درنجوم عدد هفت خانه آرزوهاست ورسیدن به امیدها را درخانه هفت نوید میدهد.علامه مجلسی میفرماید " آسمان هفت طبقه وزمین هفت طبقه است وهفت ملک یا فرشته موکل برآنند، اگر موقع تحویل سال هفت آیه از قرآن مجید را که با "سین " شروع میشود بخوانند آنان را از آفات زمینی وآسمانی محفوظ میدارد.
چیدن سفره هفت سین نیزآداب خاص خود را دارد،سفره هفت سین ،سفره سرزندگی وشادمانی وبهروزی ماست سفره ای که باید فلسفه چیدمان آنرا درکنارپاسداشت آئینش فراموش نکنیم .طریقه وفلسفه چیدمان سفره نوروزی : پس از گستردن سفره آیینه وقرآن وظرفی ازآب ،هفت سین خوراکی را به این ترتیب وبا قصد ونیت خاص که به اختصار توضیح داده میشود بر سرسفره قرا رمیدهیم :
ا-سنجد ( نماد خرد گرایی ودعوت به عقل )سنجد نماد سنجیده اقدام کردن است این را برسرسفره مینهند که تا هرکس با خویشتن عهد کند که درآغاز سال نوهرکاری را سنجیده انجام دهد.
2-سیب ( نماد صحت وسلامت فرد وجامعه )سیب را مادر یا برزگ خانواده درکنارسنجد قرارمیدهد، درسال جدید ما به مرحله جدیدی ازعمر وارد میشویم بنابراین سیب هشداری است که انسان به سلامت جسم خود بیندیشد ودرستی بهداشت وصحت بدن خودرا به فراموشی نسپارد.(طبق بعضی روایت ها نگاه کردن به سیب ثواب داردوخوردن آن ثوابی بالاتر)
3- سبزه ( نماد خوش خلقی وایثار)
سبزه نشانه خوش خلقی ،خرمی وشادابی است که سبزی خود شادابی زندگی ، سرشاری ونیکویی است وفلسفه قراردادنش این است که انسان پیوسته خوش خلق وخوش برخورد با دیگران باشد.ازقول پیامبراکرم (ص) چنین نقل شده است که " من برای اخلاق نیک انتخاب شده ام وخداوند کسی را که با ترشرویی با برادرانش روبروشود دشمن میدارد. "
4- سمنو ( نماد قدرت ومبارزه وضعف )سمنو علامت قدرت است وغذایی مقوی وپرانرژی است نمادی از لزوم اقتدار برقهر طبیعت ومقابله با سختی ها میباشد واین نماد خدایی ، هدیه به جامعه است که قدرت وصلابت خویش را فراموش نکند .به قول زنده یاد دکترعلی شریعتی،"نوروز، برهان این دعوی است که ایران با همه سالخوردگی هنوزجوان ونیرومند است".
5- سیر ( نماد نگهداشت حق وحقوق افراد وعدم تجاوز به حقوق دیگران است )ما دراینجا با انسانی عاقل ،سالم ، بشاش وقوی روبروهستیم اما این انسان کاستی های دیگری دارد باید مناعت طبع داشته باشد وهمواره با قناعت به جهان بنگرد واستغفار را سرلوحه امورش قراردهد وحد وحدود انسانی را رعایت کند سیر سمبل دست نگه داشتن ازتجاوز وپای ازگلیم خویش بیرون نکردن است.
6-سرکه ( سرکه نماد پذیرش ناملایمات )وگویای این نکته است که دربرابررخدادها ی ناگوار زندگی باید تسلیم باشد.هرچند سرکه دارای خواص متعدداست اما درسفره هفت سین علامت پذیرش ناملایمات است واین به این معنا است که همه ما درطول حیات خود همواره مواجه با کمی ها وکاستی ها بوده ایم وباید بپذیریم که درهرروز وهرساعت سرورو شادمانی وشادکامی نیست سرکه نماد تحمل ناملایمات است.
7-سماق ( سمبل امید وصبر)سما ق سمبل بردباری ومبارزه درجهت خواسته ها وآرزهاست زیرا امید به انسان می آموزد که درگذر زندگی خستگی راباید خسته کرد ودردرون انسان کامل صبر ومقاومت جهت دستیابی به اهدافش دمادم موج میزند.
بعضی ازصاحب نظران براین اعقتادندکه پس از هفتمین سین سفره سکه را برآن باید اضافه کنند تا نمادی از ثروت باشد پس بیاییم این آئین کهن اسطوره ای وجاودانه را که برآن نورخدایی تابیده ومورد تایید اهل بیت نیزهست ، اینباربا نیتی بهترو کاملترانجام دهیم وخود رابسازیم تا این سنت کهن ما رابه همراه طبیعت متحول کند ودر نهایت بحث را باحدیثی ازامام صادق (ع) به پایان میبریم ایشان درخطاب به اعراب فرمودند که این عید ازبرای ما وبرای پارسیان است اما شما آن را واگذاشته اید وپارسیان آن راگرفتند . ودر حدیث دیگری فرمودند چون عید نوروز شود غسل کن وپاکیزه ترین جامه های خود را بپوش.
اینگونه نگاه کنید ...
مرد را به عقلش نه به ثروتش
زن را به وفایش نه به جمالش
دوست را به محبتش نه به کلامش
عاشق را به صبرش نه به ادعایش
مال را به برکتش نه به مقدارش
خانه را به آرامشش نه به اندازه اش
اتومبیل را به کارائیش نه به مدلش
غذا را به کیفیتش نه به کمیتش
درس را به استادش نه به سختیش
دانشمند را به علمش نه به مدرکش
مدیر را به عملکردش نه به جایگاهش
نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش
شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش
دل را به پاکیش نه به صاحبش
جسم را به سلامتش نه به لاغریش
سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش
در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید!
این غزل را حافظ در وصف حضرت صاحب الزّمان سروده، و از غیبت و انتظار وی یاد کرده، و خود را از مشتاقان و شیفتگانش معرّفی نموده است؛ ولیکن با چه عبارات نمکین، و اشارات دلنشین، و کنایات و استعاراتی که حقّاً بیاختیار بر زبان انسان جاری میشود که او لسان الغیب است:
سَلامُ اللَهِ ما کَرَّ اللَیالی وَ جاوَبَتِ الْمَثانی وَ الْمَثالی (1)
عَلی وادی الاْراکِ وَ مَن عَلَیْها وَ دارٍ بِاللِوَی فَوْقَ الرِّمالِ (2)
دعاگوی غریبان جهانم وَ أدْعو بِالتَّواتُرِ وَ التَّوالی (3)
به هر منزل که رو آرد خدا را نگه دارش به لطف لایزالی (4)
منال ای دل که در زنجیر زلفش همه جمعیّت است آشفته حالی (5)
ز خَطّت صد جمال دیگر افزود که عمرت باد صد سال جلالی (6)
تو میباید که باشی ورنه سهل است زیانِ مایة جانیّ و مالی (7)
بدان نقّاش قدرت آفرین باد که گِرد مَه کشد خطّ هِلالی (8)
فَحُبُّکَ راحَتی فی کُلِّ حینٍ وَ ذِکْرُکَ مونِسی فی کُلِّ حالِ (9)
سویدای دل من تا قیامت مباد از شور سودای تو خالی (10)
کجا یابم وصال چون تو شاهی من بد نام رِند لااُبالی (11)
خدا داند که حافظ را غرض چیست وَ عِلْمُ اللَهِ حَسْبی مِن سُؤالی (12)
و در تعلیقه گوید: این بیت هم در آن غزل است و گویا از خواجه باشد:
أموتُ صَبابَةً یا لَیْتَ شِعْری مَتَی نَطَقَ الْبَشیرُ عَنِ الْوِصالِ (13)
در بیت اوّل و دوّم میگوید: سلام خدا باد پیوسته و همیشه تا وقتیکه شبها مرتّباً یکی پس از دیگری میآیند و میروند، و طلوع و غروب موجب پیاپی در آمدن آنهاست، تا زمین و خورشید و ماه و ستارگان باقی است، و تا وقتیکه رشتههای دو صدایه و سه صدایة تارها و نغمهها و آهنگهای چنگها و سازها مینوازند و قدرت و تاب و توانشان برای بلند داشتن این سرود باقی است (زیرا مثانی به معنی صداهای دوبارهای است که تار و چنگ میدهد، و مَثالی در أصل مَثالِث بوده است یعنی صداهای سه باره که از آنها شنیده میشود.) بر وادی اراک که منزلگاه حضرت حجّت است (زیرا سرزمین اراک سرزمین حجاز است که در آنجا فقط درخت اراک وجود دارد.) و بر آن کسیکه برفراز آن زمین سکونت دارد و بر خانهای که در قسمت نهائی در آن بالای رَمْلها و شنها بنا شده است.
سپس در بیت سوّم میگوید: دعاگوی غریبان جهانم، و بطور تواتر و پشت سر هم من دعا میکنم و دعاگو هستم؛ که باز روشن است: آن غریب جهانی که از شدّت غربت و تنهائی ظهور نمیکند غیر از حضرت حجّت کسی نیست.
و در بیت چهارم میرساند: او که محلّ ثابتی ندارد ـ گرچه اصلش از مکّه و از وادی الاراک است ـ و دائماً در عالم در گردش است، ای خداوند مهربان از تو درخواست مینمایم تا با لطف دائمی خودت او را در هر منزلی که وارد میشود و در آن مسکن میگزیند نگهداری کنی.
و در بیت پنجم میگوید: ای دل ! در فراق او ناله مکن، چرا که گرچه در غیبت است و چهره و رخسارهاش را از نمایاندن مخفی میدارد، ولیکن بواسطة گیسوان و زلف سیاه او ـ که کنایه از هجران و غیبت است ـ آشفته حالان میتوانند کسب جمعیّت کنند و به مقصود نائل آیند.
و در بیت ششم میگوید: اینک که رشد و بروز جمال در تو فزونی یافته است، خداوند عمر تو را طویل گرداند و از گزند حوادث مصون بدارد.
و در بیت هفتم میگوید: توئی ولیّ والای ولایت که قوام کون و مکان بر تو قائم است؛ و تو باید بر قرار و مقرون به بقاء و صحّت و آرامش بوده باشی، چرا که در رأس مخروطی، و بر همة ماسوی" حکومت داری. و در برابر این امر مهمّ و ارزشمند، زیانهای جانی و ضررهای مالی هر چه هم فراوان باشد، به من و یا به جهانیان برسد، مهمّ نیست بلکه خیلی سهل و آسان است.
و در بیت هشتم میگوید: آفرین بر دست قدرت پروردگار که تو را در این چندین قرنی که تا به حال گذشته، حفظ و نگهداری نموده است؛ همان نقّاش قدرت که بر گرد ماه بر فراز آسمان خطّی به شکل هلال میکشد تا مردم ماه را ببینند، با آنکه بدون شکّ تمام کرة ماه موجود است، امّا کسی آنرا نمیبیند، و در غیبت و پنهانی میگذارد، و فقط از این کرة آسمانی به قدر هلالی نمایان است بطوریکه اگر کسی نظر کند میپندارد کرهای نیست، فقط هلالی بر آسمان موجود است. امام زمان هم موجود است همچون کرة تامّ و تمام، امّا کسی آنرا نمیبیند و ادراک نمیکند و فقط به قدر ضخامت هلالی از آثار او در جهان مشهود است و مردم از آن منتفع میگردند، ولی باید ظهور کند و از پردة خفا برون آید و چون بَدْر و ماه شب چهاردهم نور دهد و همة جهان را منوّر کند.
خوب توجّه کنید: اگر این بیت را اینطور معنی نکنیم، معنی آن چه میشود؟! تعریف کردن از ماه آسمانی به پنهانی، و خطّ هلالی در شبهای نخستین طلوع آن بر گرد آن کشیدن چه مدحی را متضمّن است؟!
و اگر مراد از ماه را سیما و چهرة محبوب فرض کنیم و خطّ هلالی را هم محاسنش بدانیم که بر گرد آن روئیده است، با آنکه این استعاره با آن استعارة قرص ماه آسمان و اختفای آن در شبهای نخستین جز بمقدار هلالی که نمایان است، دو مفاد است معذلک این استعاره نیز منافاتی با وجود حضرت صاحبالزّمان ندارد؛ زیرا آن انسانی که در خارج بر گرد صورتِ چون ماهش محاسن روئیده است، با توصیف غربت و ولایت و سروری و پادشاهی و سائر اوصافی که در این غزل آمده است، غیر از آنحضرت نمیتواند مراد و مقصود باشد.
و در بیت نهم میگوید: من پیوسته با تو سر و کار دارم. محبّت توست که راحت دل من است در هر حال، و ذکر توست که أنیس من است بطور پیوسته ومدام.
گرچه نظیر این مضمون در سائر غزلهای حافظ موجود است و آنها راجع به خود ذات أقدس حقّ تعالی است، ولیکن در این غزل به قرینة سائر ابیات غیر از حضرت حجّت نمیتواند بوده باشد. پس ضمیر مخاطب ذِکْرُکَ و حُبُّکَ راجع به اوست.
و به همین طریق مفاد بیت دهم است که در دعا میگوید: دریچة قلب من که مملوّ از خون حیات بخش من است، و پیوسته آن خون در جنبش و حرکت و ضربان و خروش است، هیچگاه از معامله و سر و کار داشتن و تلاش برای بدست آوردن محبّت و رضای تو خالی نباشد.
و در بیت یازدهم مخاطب خود را شاه، و خودش را رِند و گدای لااُبالی خوانده است؛ و وصال این درجة پست و زبون را با آن شاه با عظمت و با تقوی و دارای عصمت و طهارت، بعید به شمار آورده است. در این بیت هم معلوم است که: مراد وی از «چون تو شاهی» غیر آن صاحب ولایت کلّیّة إلهیّه نمیباشد.
و در بیت دوازدهم خیلی روشن و واضح از سخنان و تخاطب فوق بطور رمز و اشاره، پرده بر میدارد که: اینها که گفتم همه اشاره و کنایه و استعاره و رمز بود که چه میخواهم بگویم؛ صراحت نبود و من نمیخواستم یا نمیتوانستم آن وجود أقدس را چنانکه باید و شاید معرّفی کنم، و عشق سوزان خود را برای لقاء و دیدارش در قالب غزل آورم؛ امّا خداوند علیم و خبیر میداند که در دل من چه مراد بوده است، و او کفایت میکند از کلام و سؤالی که من بخواهم آنرا برزبان آورم.
و در بیت إلحاقی میگوید: من از شدّت عشق و آتش وَجْد بالاخره خواهم مرد، و در انتظار فرج او جان خواهم سپرد؛ و مانند یعقوب در
فراق یوسف کور خواهم شد و چشمم پیوسته بر در است که چه موقع بشیر، بشارت از لقاء وصال میدهد؛ و یوسف گمگشتة بیابانی در چاه غربت در افتاده، غریب و تنها، سرگشته و متحیّر مرا بشارت دیدار میدهد، و با فرج او و لقای او چشمانم بینا میگردد، و چون مرده از قبر برخاسته زنده میگردم و حیات نوین مییابم.
برگرفته از کتاب روح مجرد اثر مرحوم علامه حسینی تهرانی
9 درس زندگی از آلبرت اینشتین
? - کنجکاوی تان را دنبال کنید: “من استعداد به خصوصی ندارم. فقط به شدت کنجکاوم.”
درباره چه چیزی کنجکاو هستید؟ دنبال کردن کنجکاوی تان راز موفقیت تان است.
?- پشتکار با ارزش است: “نه اینکه من خیلی باهوش باشم؛ بلکه با مسایل زمان بیشتری می مانم.”
تا زمانیکه به هدف تان برسید، پشتکار دارید؟ اینشتین می خواهد بگوبد، تمام ارزش تمبر پستی به این است که با تمام نیرو به چیزی بچسبد، تا اینکه به مقصدش برسد. مانند تمبر پستی باشید، مسیری را که آغاز کردید به پایان برسانید. به یاد بیاورید که در جایی دیگر اینشتین گفته بود، “من برای ماه ها و سالها فکر می کنم و فکر می کنم. ?? بار نتیجه اشتباه است. صدمین بار حق با من است.”
?- تخیل قدرتمند است: “تخیل همه چیز است. تخیل پیش نمایشی از جذابیت های آینده زندگانی است. تخیل با ارزش تر از دانش است.”
آیا از تخیل تان استفاده می کنید؟ اینشتین می گوید تخیل با ارزش تر از دانش است. به یاد بیاورید که توماس ادیسون می گفت: “برای ابداع، به یک تخیل خوب و کپه ایی از آت و آشغال نیاز دارید.”
?- اشتباه کردن اتفاق بدی نیست: “فردی که هرگز اشتباه نکرده، هرگز چیز جدیدی را امتحان نکرده است.”
از اینکه اشتباه کردید، نترسید. اشتباه شکست نیست. اشتباهات می تواند شما را باهوش تر، سریع تر و بهتر کنند. در واقع شما زمانی موفق خواهید شد که دو چندان اشتباه کرده باشید.
?- برای اکنون زندگی کنید: “من هرگز به آینده فکر نمی کنم – آینده به زودی فرا خواهد رسید.”
شما نمی توانید فورا آینده را دست خوش تغییرات کنید، بنابراین بسیار مهم است که تمام تلاش تان را برای “اکنون” وقف کنید.
?- انتظار نتایج متفاوت نداشته باشید: “حماقت این است که بارها و بارها کاری یکسان انجام دهید و انتظار نتیجه ای متفاوت داشته باشید.”
شما نمی توانید کاری یکسان را هر روز انجام دهید و انتظار تفاوت در نتایجش داشته باشید. به عبارتی، برای ایجاد تغییر در زندگی بایستی در خودتان تغییراتی ایجاد کنید.
?- حماقت و نابغگی: “تفاوت بین حماقت و نابغه بودن در این است که نابغه بودن محدودیت های خودش را دارد.“
?- یادگیری قوانین و سپس بهتر بازی کردن: “شما بایستی قوانین بازی را بیاموزید. و سپس بهتر از هر فرد دیگری بازی می کنید.”
دو کار است که باید انجامش دهید: ابتدا باید قوانین بازی را که می خواهید بازی کنید بیاموزید. درست است، خیلی هیجان انگیز نیست اما حیاتی است. بعدا، شما بهتر از هر فرد دیگری بازی خواهید کرد.
?- دانش از تجربه می آید: “اطلاعات، دانش نیست. تنها منبع دانش، تجربه است.”
دانش از تجربه می آید. شما می توانید درباره ی کاری بحث کنید، اما بحث کردن فقط درکی فیلسوفانه از آن کار به شما می دهد. شما بایستی در ابتدا آن کار را تجربه کنید تا بدانیدش. چه کنیم؟ تجربه بیاندوزید. وقت تان را خیلی بابت اطلاعات نظری صرف نکنید، بروید و کاری انجام دهید تا تجربه ایی با ارزش را کسب کنید.
درخصوص فرهنگ کار تیمی- بازی بهترین آموزشه
در مهد کودکهای ایران 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن هر کی نتونه سریع برای خودش یه جا بگیره گرگه و .... ادامه بازی. بچه ها هم همدیگر رو هل میدن تا خودشون بتونن روی صندلی بشینن.
با این بازی ما از بچگی به کودکان خود آموزش میدیم که هرکی باید به فکر خودش باشه.
در مهد کودکهای ژاپن 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن اگه یکی روی صندلی جا نشه همه باختین. لذا بچه ها نهایت سعی خودشونو میکنن و همدیگر رو طوری بغل میکنن که کل تیم 10 نفره روی 9 تا صندلی جا بشن و کسی بی صندلی نمونه. بعد 10 نفر روی 8 صندلی، بعد 10 نفر روی 7 صندلی و همینطور تا آخر.
با این بازی اونا به بچه هاشون فرهنگ همدلی و کمک به همدیگر رو یاد میدن.